صفحه اصلی
رمزگشایی از تفکر و تدبر
  • 665 بازدید

دکتر محمدرضا حمیدی‌زاده:

رمـــزگشایـــی از تفکــر و تدبــر

دکتر محمدرضا حمیدی‌زاده، استاد تمام و عضو گروه مدیریت بازرگانی دانشکدۀ مدیریت و حسابداری دانشگاه شهید بهشتی است. ایشان که مقطع دکتری خود را در دانشگاه تهران سپری کرده‌اند، سابقة فعالیت به‌عنوان مدیر گروه و معاون پژوهشی دانشکدۀ مدیریت و حسابداری را دارند. دکتر حمیدی‌زاده صاحب کتب و مقالات متعددای هستند که برخی از آن‌ها عبارت‌اند از «شکوفایی و مرگ کسب‌وکارها»، «پویایی‌های سیستم»، «اقتصاد مدیریت، توانمندی و هوش رقابت» و «پیشرفت نوین اقتصادی و اجتماعی دانش بنیان». با این استاد گرامی گفت‌وگویی تخصصی از سوی روابط عمومی دانشگاه شهید بهشتی پیرامون تفکر و تدبر ترتیب داده‌ایم که تفصیل آن را ذیلا مطالعه می‌نمایید.

 

  •  جناب‌عالی چگونه رسالت دانشگاه را با توجه به سابقۀ چندین ساله در بخش آموزش عالی و اجرائی، تبیین می‌کنید؟

پاسخ: با تقدیم سلام و طلب توفیقات بیشتر الهی و البته تشکر فراوان از این فرصتی که برایم فراهم کردید، لازم است به استحضار برسانم بنده رسالت پایه‌ای دانشگاه را در پرورش تفکر و تدّبر انسان‌ها می‌بینم. زیرا پیشرفت کشور و جامعه بشری با استعدادهای برتر، پرورش و تعالی آن هموار و ساخته می‌شود. سلامت حضور در اهداف متعالی کشور، مسیر و جهت آن، نیاز به بهره‌گیری از استعدادها و پرورش آن دارد. استعدادها، برنامه‌ساز، راه‌یاب‌ و مشکل‌گشا هستند. از این نظر دانشگاه را به باشگاه ورزشی تشبیه می‌کنم که در آن به پرورش اندام‌ها و عضلات بینایی و فهم حاصل از مغز، ذهن، هوش، حافظه و حتی دل انسان می‌پردازد. از این رو، تکیه کلام خود را بر شناخت و تقویت تفکر و تدّبر قرار می‌دهم. بنابراین، عنوان این سخنان را می‌‌توان «رمزگشائی از تفکر و تدّبر» و نیز «شکافتن تفکر و تدّبر» در نظر گرفت.

  •  بنابراین از جناب‌عالی انتظار می‌رود پایه بنیادی این ایدۀ خود را که چرا موضوع تفکر و تدّبر را برای بحث در نظر گرفته‌اید بفرمایید.

پاسخ: سوال بسیار دقیقی را مطرح کردید، لذا باید به استحضار برسانم که اساس این اظهارات بنده، نوشتاری است که با الهام از چهار آیه 19-16 سوره «انشقاق= شکافتن» تقریر یافته است. این چهار آیه، چهار تحول و حالات آن را برای چهار پدیدۀ هستی با معنایی نهفته در هر کدام از آن‌ها با توجه به رسالتشان تبیین می‌کند. این چهار پدیدۀ هستی، خصیصه‌های ویژه‌ای از منظومۀ زندگی و حرکت را می‌شکافند و اندیشیدن انسان را دربارۀ آن‌ها فرا می‌خوانند تا جهان هر کدام را با جهان خواننده پیوند دهد. این اندیشیدن باید جلوه‌هایی از شکوه و عظمت آفریده‌های خداوند متعال را نمایش دهد تا انسان با افزودن به دانش، خِرَد و حکمت خود را غنا بخشد. لذا باید خواند: فَلَا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ ﴿۱۶﴾سوگند به شفق(طلوع زیبا و دل‌انگیزه ارغونی رنگ صبح) (۱۶)،  وَاللَّيْلِ و َمَا وَسَقَ ﴿۱۷﴾ و سوگند به شب و آنچه را در خود مجتمع مي‏كند (۱۷)، وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ ﴿۱۸﴾ و سوگند به ماه آنگاه كه(پس از عبور از حالات و منزل‌گاه‌ها) بدر كامل مي‏شود (۱۸)، لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ ﴿۱۹﴾ كه همه شما دائما از حالي به حال ديگر(در ادوار زندگانی) منتقل مي‏شويد (۱۹). این چهار آیه بیانگر منزل‌گاه‌ها، حالات، ویژگی‌ها، نقش‌ها و عملکردهای مختلفى است که روزها، شب‌ها، ماه و انسان‌ها در زندگی و حرکات دوره‌ای با عبور از مسیر خود یکى پس از دیگرى پیدا مى‌کنند. شناخت آن‌ها نیازمند کسب آگاهی از حالات، ویژگی‌ها، سازوکارها و فرایندهای نقش‌ها و عملکردها است. به هر حال، همه انسان‌ها و جوامع پیوسته از حالی به حالی دیگر، از موقعیتی به موقعیتی دیگر، در ادوار زندگی انتقال می‌یابند تا به سرانجام عملکردی خود برسند: کمال یا زوال.

  •  لطفا بحث خود را بسط دهید تا مفاهیم، ساختار و ابعاد آن شکافته شود.

پاسخ: بله، حتما. لازم است توجه داشت که زیربنای عملکردها، برنامه‌ریزی و پایه برنامه‌ریزی‌، تفکر(آغازنگر) و تدّبر(پایان‌بین) است. برای بهبود عملكردها و مؤثر واقع شدن تصمیم‌ها که به مثابۀ برنامه‌ها هستند بايد تفکر و تدّبر و مهارت‌هاي مربوط را بصورت زنجیروار ارتقا بخشید. زیرا تفکر، هنر اندیشیدن است که منجر به ارائۀ 1) چارچوب‌های بینشی و تصاویر ذهنی، 2) الگوها و مدل‌های مفهومی و 3) ایده‌ها و نقشه‌های هدایت‌گر می‌شود. در واقع، تفکر، ابزاری انعطاف‌پذیر برای شناخت و حل مسائل و مفهوم‌سازی آینده در درون چارچوب راهبری رویدادها در ترکیب با مجموعه‌ای از فعالیت‌های ذهنی تندآموز و پیش‌نگر افراد و گروه‌هاست. احتمال دارد تفکر به تغییرات عمیق معرفتی نیز منجر شود که ممکن است با زوایای فکری، روش تفکر، ارتباطات، اجرا و عملکرد فعلی متفاوت باشد. آشیانه تفکر، مغز و ذهن انسان است. نتایج نهایی فعالیت‌های مغز به جای قضاوت، تولید ایده(ها) است. هر چند قضاوت محدود به حقایق موجود است اما ذهن می‌تواند به سوی مجهولات سیر کند تا آنجا که از دو به‌علاوه دو چیزی بیش از چهار بسازد. لازمه خلق ایده‌های جدید، ایجاد آن در ذهن با تخیّل و تصّور است. اگر ایده و تصّور مثبت بهبود یابد، آگاهی، شناخت، رفتار و عملکرد ارتقا خواهد یافت.

 بنابراین، تفکُّر و تدّبر‌، به‌معنای «بکار گرفتن نیروی عقل و اندیشه، برای 1) اقامه دلیل و برهان روشن، 2) یافتن و ایجاد پشتوانه و ادلۀ علمی، 3) ژرف نگری، 4) استنتاج امور، 5) شناخت نتایج، عواقب و دستاوردها و 6) کسب  دانش و یقین، بصورت منظومه‌ای است. با فکر کردن نابینایی و بینایی از هم تشخیص داده می‌شود، با عقل و تعقل، پلیدی از انسان دور می‌شود، با خوب فهمیدن، انسان به بینایی و روشنایی می‌رسد و گفتار حق از نا حق تمییز داده می‌شود. لذا سه منبع اصلی برای تفکُّر وجود دارد: 1) طبیعت ، 2) تاریخ و 3) ضمیر انسان.

تفکر. «تفکر» تصرف قلب در توجه به ادله، برهان و کیفیت استدلال برای رسیدن به نتیجه است، ولى «تدّبر» تصرف قلب در توجه به عواقب امور و رموز آن، نتایج، دستاورها و چگونگی پایان موضوع مورد تفکر است. ثمرۀ فکر کردن، نایل آمدن به«علم» است که در این منزل، علم همان آگاهی است که در قلب، تغییرى حاصل می‌کند، این تغییر «زمان و وضعیت حال» نام‌گذاری شده و از زمان و وضعیت حال، تغییرى در جوارح پدید مى‌آید که «عمل» خوانده مى‌شود.

«قلب»، ابزار تفکر است، هر چه مانع سالم بودن «قلب» باشد، از موانع تفکر و هر چیزی که به سالم بودن قلب کمک کند، از عوامل تقويت تفکر به شمار می‌رود. اگر انسان‌ها 1) به ادله و استدلال اهمیت دهند پس از تفکر، تدّبر می‌کنند و 2) چنانچه به نتایح و عواقب اهمیت دهند پس از تدّبر به تفکر می‌پردازند. در هر صورت برای کامل شدن اندیشیدن باید به هر دو سازوکار پرداخت. اگر از تفکر به تدّبر سیر شود، از سازوکار نزولی ذهن بر پایۀ 1) قیاس، 2) تجرید، 3) تبیین، 4) تفکیک و 5) توصیف استفاده شده امّا اگر از تدّبر به تفکر مورد نظر حرکت شود، از سازوکار صعودی ذهن بر پایۀ 1) استقراء، 2) تعمیم، 3) پیش‌بینی، 4) یکپارچه‌سازی و 5) استنباط بهره‌گیری شده است.

تدّبر. در تدّبر، تدبیر حاصل می‌شود. تدبیر به معنی 1) بررسی عواقب و انجام امور،  است و از ریشه‌«دبر» به معنای عقب و پشت در برابر «قبل» می‌باشد که به معنای جلو است و یکی از کلمات هم‌خانواده‌ آن، «تدبیر» است. لذا تدبیر از درون تدّبر بیرون می‌آید و آن به معنی 2) ترسیم نتایج و عواقب مورد انتظار امور(= آینده) است که در پس آن، اگر شخص میل به انجام آن داشته باشد مبادرت به یافتن استدلال با یاری تفکر و اندیشه می‌پردازد. «تدّبر»، تأمل سلسله مراتبی در موضوعی پس از موضوعی دیگر و تفکر پس از تأمل و ارزیابی در آن است و تنها راه فهم عمیق موضوع و مطلبی می‌باشد.

 در تدّبر شخص ابتدا عملکرد مورد انتظار را شناسایی و تبیین می‌کند، سپس با ارزیابی عملکردهای احتمالی، عملکرد مطلوب خود را در چارچوب توان‌مندی‌ها، منابع، الزامات و محدودیت‌ها(توانسته‌ها و بایسته‌ها)، انتخاب نموده، و آن را به صورت هدف برای خود در نظر می‌گیرد آنگاه با تفکر، استدلال‌های موافق و مخالف آن عملکرد(خواسته) را فهم عمیق کرده، سپس جریان‌ها، رویدادها، و وقایع مرتبط با آن را شناسایی و با اندیشیه‌ورزی و تدّبر پیرامونی و لایه‌ای در آن‌ها و موضوعات مربوط، جزئیات آن را بررسی می‌کند. اگر آن‌ها، مطلوب وی واقع شد بدان عمل خواهد کرد.

  • در گفتار خود، به تفکر منظومه‌ای اشاره کردید منظورتان چیست؟

تفکر منظومه‌ای (= تم) حاصل تعامل سه تفکر ساختاری، راهبردی و هوش‌مندانه (= سره) است. زیربنای تفکر راهبردی، تفکر ساختاری(سیستمی) است. بقای تفکر راهبردی، تفکر هوش‌مندانه است. ساختار راهبردها، سیستم است؛ امّا حیات و بقای هر دو به هوش‌مندانه بودن وابسته است، نوآفرینی، زیربنای بقای هر سه نوع تفکر بصورت منظومه است. نوآفرینی حاصل کارکردهای هوش‌مندانه است. در واقع، تم سره، نظریه‌ای است که توانایی تبیین، تمثیل، پیش‌بینی و کنترل پدیده‌های مورد تفکر را دارد. برای تفكر منظومه‌ای(تم)، مي‌توان پنج ويژگي اصلي و برجسته به شرح زیر ذکر کرد:

1. تفكر منظومه‌ای(تم) باید نمايانگر نظام(ساختار و سيستم) و شبکه مفاهیم سلسله‌مراتبی موضوع با ديدگاه كل‌گرا باشد تا نشان دهد چگونه بخش‌هاي مختلف بر يكديگر با وجود محيط‌هاي متفاوت، تاثيرگذار هستند.

 2. تم، تمركز بر مقصد داشته باشد و با ايجاد و خلق تناسب و هماهنگي بين منابع موجود و بالقوه با فرصت‌هاي در حال ظهور، خطاها، تله‌ها، تهدیدها و محدودیت‌ها را بشناسد.

3. تم، مستمراً باید بهنگام ‌شود. متفكران تم باید رابطه بين گذشته، حال و آينده را با رویدادها و جریان‌های درون و برونی آن‌ها درك ‌كنند.

4. تم، فرضيه‌مدار است. خلق فرضيه و آزمون آن مركز فعاليت‌هاي تم است. اگر فرضیه با شواهد فکری، عقلی و بصیرتی، تطابق پیدا کرد، پذیرفته می‌شود در غیر این‌صورت رد می‌گردد. تم، پلي بين تحليل با شهود با پرسيدن اين پرسش خلاقانه: چه مي‌شود اگر؟ و در پي آن پرسيدن اينكه: اگر این چنین شود ...سپس چه رخ خواهد داد؟ مي‌زند؛ در واقع، تم، کارکرد تركيبی، طرح‌ريزي و تحليلی، باید داشته باشد.

5. تفكر، بايد فهم  عمیق خود را با برقراری پلی بین سه جنبۀ ادراک، تحلیل و شهود تحقق بخشد؛ در واقع، تفکر باید میان طرح‌ریزی، تجرید، ترکیب و تحلیل، یکپارچگی ایجاد کند. در تفکر، شخص باید مشخص کند که چه تصمیمی با چه چارچوب هوشمندانه و مدل‌های مفهومی می‌خواهد بگیرد و چه کاری می‌خواهد انجام دهد.

    اهداف نشانگر افق‌های فکری و کاری اشخاص هستند که برای زندگی خود در سلسله مراتب انجام امور در نظر می‌گیرند. اشخاص، افق‌ها را بر پایه« ادراک و فهم قلبی» خود تعیین می‌کنند و آیندۀ خود را متکی بر« آیات و نشانه‌ها، یقین، نصرت‌یابی، دانایی و مطابق همت» پایه‌ریزی می‌کنند. برای توان‌مندشدن بهره‌گیری از «تم سَرِه» باید با نگرش مثبت از عوامل فرایندی مهم زیر استفاده کرد:

1) خواست‌هایمان چیست؟ 2) دانسته‌ها در چه زمینه‌ها و کدامند؟ 3) باورها کدامند؟ 4) چه مهارت‌هایی داریم؟ 5) به دنبال انجام چه کاری هستیم؟ 6) چه منابعی داریم و 7) از اقدام خود چه انتظاری داریم که متناسب با آن، از فرآیند تصمیم‌گیری خاصی استفاده شود؟

 گرچه هدف از انديشيدن به آينده، کسب آمادگي پيش‌دستانه براي بهره‌گیری از فرصت‌ها، پیشگیری از وقوع حوادث، شناخت و هدایت شرايطِ پيدا و پنهان فردا و تلاش براي ساختنِ آينده‌اي بهتر است؛ این برنامه‌ریزی، بستۀ فکری- تحلیلی چندسونگرانه و چند حالته و لایه‌ای است که آن را به بیان دقیق‌تر، می‌توان «هوشمندی دانش‌بنیان با طعم آینده» مبتنی بر «منظومۀ سیاستی دانش‌آفرینی برنامه‌ریزی» نامید. در واقع، علم برنامه‌ریزی، چراغ دانشِ آینده‌سازی است که اندیشیدن دانشورانه را ابزار راهیابی به آینده معرفی می‌نماید. نظر به اینکه آینده هنوز نیامیده پس باید مانند سرزمینی ناشناخته از هم اکنون مورد مکاشفه و طرح‌ریزی قرار گیرد تا فرایندها و سازوکارهای ساختمان آینده، به نحوی فاخرانه ترسیم و ناشناختگی‌های آن زدوده شود. اما بسياري از افراد به اين بهانه که نمي‌توان آينده را با قاطعيت پيش‌بيني کرد، از انديشيدن به آينده، که مهم‌ترين وظيفۀ انساني خود است طفره مي‌روند زیرا احساس می‌کنند دانش آن را ندارند. این دانش، از زندگي حادث می‌شود و جلوه‌های آن با شناخت رویدادها، جریان‌ها، تجربه‌ها، نیت‌ها، افکار و عملکردها پدیدار می‌گردد. اين امور از هر زاويه که به آن نگريسته شود مي‌تواند "خلق آينده به دست خويشتن" باشد.

از آنجا که آینده‌شناختی موضوعی را باید در تناسب با محیطش بررسی کرد، پس محیط با دو وجۀ داخلی و خارجی خصوصیاتی در هم تنیده و حلقوی به این شرح، دارد.

1) منشأشناسی(یافتن کانون و سرچشمۀ خیزش موضوع)؛ 2) زمان‌پذیری؛ 3) موقعیت‌گرائی؛ 4) جریان‌زایی؛ 5) تغییرپذیری‌؛ 6) پیچیدگی؛  7) نااطمینانی؛ 8) ابهام‌زایی محیط‌؛ 9) پایان‌یابی: سرانجام‌شناسی موضوع در رویداد جریان‌یافته و 10) جریان‌های بازخوردی: هوشمندسازی رویدادها.

موضوع را باید در چارچوب خصوصیات و محیطش، بررسی و تحلیل کرد. آنگاه برای ردیابی و ترسیم آیندۀ آن از فنون سلسله مراتب آینده‌یابی بهره برد. این ویژگی‌ها جلوه‌ای از پدیده‌ها و رویدادهای گذشته، حال و آینده پدیده مطالعه است. حال برای مدیریت بر خصیصه‌های چند‌گانۀ محیط باید از راه‌کارها متناظر با آن‌ها، به شرح زیر با عبور از مراتبی از آن‌ها، استفاده کرد.

1) هر موضوع چه از نوع فرصت و قوت باشد و چه از جنس تهدید و ضعف، باید فهمیده، تجزیه و تحلیل شود که چه سرچشمه، کانون و ریشه‌ای دارد، از چه منشأ و چه منبعی زاده می‌شود و چه تقویت‌کننده‌هایی دارد. این شناخت هادی راه‌کارهای بعدی خواهد شد.

 2) زمان‌شناختی، تعیین وضعیت زمانی موضوع در محیط مورد نظر آن مانند اینکه در کدام فصول سال، چه ماه، چه هفته و حتی چه روز و چه ساعتی قرار دارد و این زمان چه عوامل فعالی آن را در برگرفته است.

 3) موقعیت هر پدیده‌ای در زمان که باید نشانگر این باشد که پدیده چه جایگاهی در محیط، نزد مخاطبان، و دیگر ذی‌نفعان آن دارد.

 4) چه جریان‌هایی این موقعیت را در تناسب با زمان ایجاد کرده و این جریانات چه رویدادها و وقایعی را شکل می‌دهند، ردگیری زمان گذشته، حال و آینده آن‌ها در بستر جریان، شناخت ایجاد می‌کند.

 5) در راهبری تغییرپذیری‌، رصد و تحلیل کردن رویدادها، جریان‌ها و تبیین آن‌ها و ایجاد چشم‌انداز مثبت و امیدوارانه ضروری است.

 6) در ساده‌سازی پیچیدگی، لازم است به کسب اطلاعات موضوعی و طبقه‌بندی آن پرداخت تا شناخت مؤلفه‌های پیچیده‌کننده بوجود آید، سپس با محوریت هدف‌گذاری به همگن ساختن، وضوح و روشنایی مبادرت ورزید.

 7) نااطمینانی‌ را باید با تفکر که استدلال آغازین می‌طلبد، تدّبر که پایان‌یاب است و فهم و درک دانشی که درون و عمق‌ شناس است مهار کرد. در اینصورت افق‌(= ادراک و فهم قلبی)های اطمینان، تدریجاً ظاهر شده و از نااطمینانی موضوع ‌کاسته می‌شود.

 8) ابهام‌زایی محیط‌ بر اساس شناخت عوامل زایش آن، با ترسیم نقشه‌ تعاملات عوامل، رفتار و راه حرکت آن‌ها با برقراری ساختارهای بازخوردی در جهت خالص، ناب و چابک‌سازی موضوع، صورت می‌گیرد.

 9) پایان‌یابی، با تدّبرگرایی حاصل می‌شود و نشانۀ این است که موضوع ختم به چه جایگاهی می‌شود، در واقع به چه سرانجامی می‌رسد. سرانجام موضوع در رویدادی است که حامل آن است.

10) هوش‌مندسازی با بهره‌گیری از ساختارهای بازخوردی فراهم می‌شود.

  •  حال لطفا به تشریح ابعاد معنایی و کارکردی تفکر بپردازید.

باید اظهار داشت که تفکر، آفتاب روشنایی بخش ذهن و هوش انسان است. زیرا:

 1) اندیشیدن و شهد فهمیدن است.

2) سازوکار چگونگی بهره‌گیری از ذهن است.

 3) نشانۀ تامل بر موضوعی است که ذهن را به خود مشغول کرده است و هوش و حافظه را هم به چالش می‌کشاند.

4) بررسی، تحلیل و اخذ نتیجه/ نتایج از دیدگاه‌ها، عقاید، زوایای نگرش، نقشه‌های ذهنی، تجربه، رفتار و عمل انسان است.

 5) دستاوردی است که در آن موقعیت موجود تایید یا تولید واقعیت‌های دیگر می‌شود.

 6) جریان کوشش فرد برای حل مشکلی با استفاده از تجربیات قبلی است.

 7) تلاش ذهنی برای رسیدن به شناخت و پیداکردن راه‌حل است.

 8) پایه ادراک و یادگیری را تشکیل می‌دهد.

 9) تامل برای فهم و ادراک عمیق است زیرا نتیجه تفکر درباره موضوعی، اساس و ظرفیت آن را برای شخص تعیین می‌کند. پیشرفت انسان در تمامی زمینه‌های علمی، ادبی، هنری، اخلاقی و معنوی، نتیجه تفکر اندیشمندان است. حل مشکلات زندگی اجتماعی و دیگر ابعاد آن در سایه تفکر صورت می‌گیرد. حضرت علی (ع) می‌فرمایند: تنها از طریق عقل می‌توان بر زمانه پیروز شد. اما چراغ عقل، علم و دانش است و اندیشیدن، ابزار راه‌یابی است.

  • در توضیحات خود به نقشه‌های فکر کردن اشاره کردید لطفا منظور خود را در این زمینه، بیان کنید.

  پاسخ:  این نقشه‌ها که بنیان چارچوب‌بندی دارند بر پایه الگویابی و مدل‌سازی شکل می‌گیرند. چارچوب‌ها، تناسب و ارتباط عوامل را به نظم اولیه در می‌آورند لذا جوهرۀ ریاضی پیدا می‌کنند. نقشه‌ها روشی برای تشریح افکار با استفاده از مفاهیمی هستند که ساحت نمادی و علائم دارند. ذهن ریاضی‌گرا، روابط را تقریبا به‌صورت آنی شکل می‌دهد و با نقشه‌سازی و نگاشت‌های روابط مولفه‌های موضوع مورد مطالعه، کمک می‌کند تا ایده‌ها، سریع‌تر از کلمات، بیانات و عبارات، فهمیده و نشر یابند.        

نقشه‌سازی افکار، 1) با سیر نزولی اندیشیدن، شیوه‌ای تبیینی، قیاسی و تجریدی، 2) با اندیشیدن تطبیقی میان اجزای موضوع و مسئله مورد مطالعه، اندیشیدن افقی را در سطح اجزا به کار می‌گیرد لذا تمثیلی عمل می‌کند 3) و در نهایت سیر صعودی اندیشیدن را برای پیش‌بینی، استقرا و تعمیم، به خدمت گرفته، به رده و طبقه‌بندی موضوع و مسئله پرداخته سپس موضوع و مسئله را جلوۀ یکپارچه داده، در این صورت نقشه کامل شده که می‌تواند کلید رشد، توسعه و تعالی مغز باشد.  نقشه‌های ذهنی افکار؛ ارزیاب و کنترل‌کننده مهارت‌های بیرونی (لغات، تصاویر، اعداد، منطق، نظم و توازن، رنگ‌ها و تجسم فضایی) به روشی منحصر بفرد خواهد بود. در عین حال، این نقشه‌ها، قدرت سیر و جستجو در پهنه‌های وسیع مغز انسان را فراهم می‌آورند.

تفکری بدون تدّبر، نتیجه‌ای ندارد و عملی که نتیجه یک تفکر و تدّبر نباشد، کیفیت ندارد. انطباق، فرآیند تغییر ساختار شناختی شخص در تناسب با محیط موضوع است. تجربه زمانی کامل می‌شود که هر دو جنبۀ جذب و انطباق در اشخاص تحقق یابد

یادگیری، از دو بُعد مهم تلقی می‌شود:  1) بُعد شناختی، آگاهی و اجرائی و 2) بُعد احساسی، یقینی، درونی شدن و رفتارگرایانه.

  • لطفاً توضیح دهید چرا برتفکر ساختاری(نظام‌مند= سیستمی) تاکید می‌ورزید؟

 تفکر ساختاری(نظام‌مند = سیستمی)، شیوۀ ساده فکرکردن برای کسب بینش نظام‌مند از موقعیت‌ها و مشکلات پیچیده است تا مزایای تفکر سیستمی را در دسترس همگان قرار دهد. تفکر سیستمی با تفکر سیستماتیک و سیستم‌های تفکر تفاوت دارد.

تفکر سیستماتیک سیستم‌های تفکر
 

تفکر سیستمی

روش‌مند فکر کردن
 

فکر کردن در مورد چگونگی تعامل پدیده‌ها با یکدیگر

 

 

شیوۀ سادۀ تمرکز سیستمی یافتن

تفکر تحلیلی زمانی که در ارتباط با تفکر ترکیبی به کار می‌رود اثربخشی بالاتری خواهد داشت؛ بنابراین، تمرکز اصلی تم سره بر تفکر منظومه‌ای است که این دو نوع تفکر جزیی از آن است. تفكر سيستمي در واقع انديشيدن به اجزاي تشكيل‌دهنده سيستم‌هاي مجتمع است. سيستم‌ها، مجموعه‌ای از عناصر و اجزاء 1) وابسته و 2) پیوسته به هم هستند که 3) منظومه واحدی را برای 4) انجام وظیفه/ وظایف خاص تشکیل می‌دهند و 5) با ایجاد نیروی هم‌افزایی، 6) همکاری، 7) بازآفرینی، 8) برقراری ساختار ارتباطات، کنترل و بازخورد در تعامل با محیط و قدرت یادگیرندگی، 9) تعیین محیط خود، 10) در صدد تحقق هدف یا اهداف خاصی با هم در 11) هماهنگی کارکردی بوده تا 12) کل یکپارچه، 13) جهت‌دار، 14) پرانرژی و 15) تلاشگر را شکل دهند. این سیستم پنج ویژگی برجستۀ 1) تحرك داشتن (پويابودن)، 2) رفتارهاي تعاملي، 3) رفتارهاي علّي چرخه‌اي، 4) سازوكارهاي پويا و 5) کاربست‌های بازخوردي دارد. تفکر سیستمی ریشه در عناصر زیر دارد:

1. خلاقیت و تفکر جانبی. ایجاد راهکارهای متنوع، تفکر در کارکرد مهارت و "سازوکار ذهن".

2. ادارۀ محدودیت‌ها. هر عاملی که کارایی و عملکرد سیستم را نسبت به هدفش محدود کند.

3. حل خلاقانه مسئله. دانش روش‌شناسی نظام یافته برای حل ابتکاری مسائل است.

4. تعاملات. ارتباطات دو و چند سویۀ درون و برون‌محیطی در تاثیرگذاری و تاثیرپذیری است.

5. پردازش. پردازش‎های زبان طبیعی که زیر شاخه‌ای از هوش مصنوعی است و از آن برای تجزیه، تحلیل و ترکیب حجم بالایی از داده‌های متنی و غیرمتنی استفاده به عمل می‌آید.توانایی تفکر فردی و سیستمی، مستلزم داشتن ذهنی پاک‌، صادق‌، فروتن و تمایل به بهبود و پیشرفت است، این توانایی، فرایندی است که برای تحقق، به تمرین ممتد نیاز دارد‌، اما متضمن اجرا و پاداشی بزرگ برای کسانی است که می‌توانند بطور منظم تفکر کنند. تفکر نتیجه به کارگیری چرخۀ:‌ 1) برنامه‌ریزی، 2)  اقدام، 3)  بررسی و 4) عمل مبتنی بر تجربه است. برای تفکر، به شناخت رفتارها و اقدامات فردی و سیستمی نیاز است. اشخاص و تیم‌های حرفه‌ای می‌توانند در چارچوب شرایط خاص بیندیشند و برای کمک به هدایت فرایند کارها، سؤالاتی را مطرح نمایند.   

تفکر تحلیلی‌تجزیه‌مدار، کاری آسان است. از بدو تولد انجام آن را به ما آموزش می‌دادند. تفکر ترکیبی سخت‌تر از آن است، زیرا به ما یاد نداده‌اند که آن را مطابق اهدافی که داریم انجام دهیم. چه بسا این کار را گاهی ناخودآگاه انجام داده‌ایم. دلیل اینکه یاد نگرفته‌ایم که ترکیبی فکر کنیم احتمالاً به این دلیل است که خوب فکر نمی‌کنیم و تفکرمان سطحی و عاریه‌ای است.  تفکر تعاملی بسیار سخت است زیرا باید ارتباط اجزا و پدیده‌های با یکدیگر به صورت یک یا دو و یا حتی چندسویه دیده شود. کلید تفکر حلقوی در تفکر ترکیبی و در نتیجه تفکر سیستمی پدیده‌ها، شناخت ساختار، فرایندها، سازوکارها و کارکردهای تعاملات بخش‌های مختلف آن‌ها با یکدیگر است، زیرا هر پدیده‌ای حاصل سیستم‌های متنوع کوچک‌تر و حتی بزرگ‌تر است که هویت ترکیبی در درون سیستم اصلی بوحود می‌آورند و حاصل آن، کارکرد منظومه‌ای با هم‌افزایی اعجازآمیز توأم است. تفکر منظومه‌ایِ حلقوی نشانگر تولید حس مشترک و وحدت در اُلفت میان سیستم‌های متنوع است که توانایی تحقق وظیفه و مسؤلیت سنگین را دارد. نکتۀ قابل تامل این است که تا زمانی که الگو و مدلی‌ را نتوان برای موقعیتی خاص پیدا کرد، به نظر می‌رسد که الگو و مدلی وجود ندارد یا فقط  ممکن است یک الگو و مدل از آن یافت شود، امّا واقعیت در چشم افراد می‌تواند متفاوت شهود یابد، پس، از یک پدیده احتمالاً الگوها و مدل‌های متنوعی وجود خواهد داشت و نیز می‌توان الگوها و مدل‌های متنوعی از آن ساخت. مانند انواع مدل‌های خودرو، البسه و مانند آن.

  •  لطفا درباره تفکر ترکیبی(حلقوی) بیشتر توضیح دهید.

پاسخ: تفکر ترکیبی، جنبه حلقوی دارد. تفکر حلقوی(ترکیبی) یافتن ارادی الگوهای متنوع مشابه با مضامین مشترک و غیرمشابه با مضامین غیرمشترک در سیستم یا موقعیت پدیده‌ها است. اگرچه تفکر تحلیلی فرد را قادر می‌سازد تا الگوهای خاص و مضامین مشترک را نیز پیدا کند، امّا انسان این کار را مستقیماً انجام نمی‌دهد بلکه از ابزارهای مناسب استفاده می‌کند تا بتواند با اشراف اطلاعاتی، تحلیل بیشتری برای شناسایی تفاوت‌ها انجام دهد تا شباهت‌ها. در گام اوّل، نمی‌توان انتظار داشت تا الگو و مدل پدیده‌ای را شناسایی کرد، بلکه بیشتر باید ناشناخته‌های آن را کشف کرد و برای آن‌ها به دنبال ترکیب بود. مانند مغز انسان که با بخش‌های مشترک شبکه‌های عصبی خود می‌تواند شباهت‌ها و تمایزات را بشناسد که در حین تجزیه و تحلیل عوامل با آن مواجه می‌شود، و در برخی مواقع متوجه الگوهای آن‌ها هم می‌شود. پیامدهای ناآگاه بودن انسان را می‌توان با رصدکردن الگوها به کمک شبکه عصبی،  مشخص کرد.

 ایدۀ اصلی تفکر ترکیبی. پیام ایده اصلی، در این است تا جایی که امکان دارد فکر کنید عناصر مختلف را فهرست کنید، سپس به دنبال شباهت بین آنها بگردید. مطابق ایده اصلی در تفکر تحلیلی، تعدادی از عناصر را باید فهرست کرد، سپس آن‌ها را با یکدیگر مورد مقایسه قرار داد، رتبه‌بندی کرد، سپس بهترین را انتخاب نمود و بقیه عناصر را کنار گذاشت. تفکر تحلیلی پدیده‌ها را به اجزای سازنده آنها تجزیه می‌کند. لیکن تفکر ترکیبی، الگوهایی را در آن اجزا، پیدا می‌کند. زیرا سازوکار تفکرتجزیه و تحلیل‌گرا در شناسایی تفاوت‌ها است امّا سازوکار تفکر ترکیبی در یافتن شباهت‌ها است.

  •  جناب‌عالی تفکر، انواع و سطوح آن را چگونه تبیین می‌کنید؟

پاسخ: بله، ابتدا انواع آن را بیان می‌کنم. تفکر باید جنبۀ منظومه‌ای داشته باشد تا شجاعت روبرو شدن با حالات و پیچیدگی‌های مرکب موضوع‌ها و مسائل را داشته باشد.

1) تفکر کانونی. این تفکر بر صفات مرکزی، هسته و جوهرۀ موضوعی متمرکز می‌شود؛ البته صفات، مشخصه‌‌ها و خواص پدیده‌ها را هم مورد توجه و بررسی قرار می‌دهند.

2) تفکر موضوعی. در این تفکر، شخص بر محتوای پدیده‌ها تکیه می‌ورزد و تلاش می‌نماید تا جنبه‌های فیزیکی و غیرفیزیکی آن را دریابد. شخص در استفاده از تفکر کانونی و موضوعی از الگوی چهار وجهی 1) شناخت شیء(موضوع، کانون و محور موضوع/پدیده)، ویژگی‌ها و صفات موضوع و پدیده و 2) چه اندازه و کیفیتی دارد؟ و 3) چه ترکیب، کارکرد و دوامی دارد؟ 4) ارزش شیء / موضوع چیست؟ بهره‌گیری می‌کند.

3) تفکر فرایندی. با این تفکر، شخص بر مراحل و مراتب سازوکار پدیده‌ها متمرکز می‌شود.

4) تفکر اطلاعات‌محور. در این تفکر، شخص برای رسیدن به شناخت بر اندازه‌های کمّی و کیفی خاص صفات پدیده‌ها  تمرکز می‌کند. داده‌های حاصل از موضوع و مسئله را هدف‌گذاری، طبقه‌بندی، بررسی و تحلیل کرده تا پیام‌های آن را استخراج کند.

5) تفکر آینده‌ساز. این نوع تفکر، انسان را معطوف به نقاط جدید می‌کند و به ایجاد الگو و ساختارهای جدید بر اساس اطلاعات و تجربه‌ها می‌پردازد لذا ترسیم‌کننده هدف جدید و مسیر نیل به آن است.

6) تفکر انتقادی. این تفکر، فرآیندی شناختی بر پایۀ ارزیابی از موضوع دارد که فعّال، هدف‌مند و سازمان یافته است و منجر به بررسی افکار و عقاید خود و دیگران می‌شود؛ در این تفکر، شخص با ارزیابی و تفسیر ماهرانه به درک و فهم روشن‌تر و بهتری می‌رسد. تفکر نقادانه بر پایه پرسیدن، کسب اطلاعات، استدلال، ارزیابی و اخذ نتیجه قرار دارد.

7) تفکر انعطاف‌ناپذیر. این تفکر جنبۀ خشک، تک رَوی، خودبینی و ایستایی دارد.  شخص با این تفکر معمولا هر چیز را صفر و یکی می‌بیند لذا چسنبدگی فکری پیدا می‌کند، فقط از سلیقه‌ای / الگویی خاص(سوگیری) تبعیت می‌کند.

8) تفکر نیکی‌پسند. این تفکر مثبت‌گرا است و بر زیبایی‌ها، صداقت‌ها و بهبودگرایی تاکید می‌ورزد. هر چند تفکر منفی، نقطه مقابل آن است و بر زشتی‌ها، تکیه می‌کند.

9) تفکر خلاق. با این تفکر، انسان بر پدیده‌ها، امور و افکار با نگاه متفاوت می‌نگرد، از قالب‌های فکری همسان دور می‌شود. این تفکر مهارتی قلمداد می‌شود که شخص با تلفیق ایده‌ها، ایدۀ جدیدی شکل می‌دهد، لذا توانایی حل مسئله و مهارت تصمیم‌گیری خود را ارتقا می‌دهد، برای حل مسائل، به کشف و انتخاب راه حل‌های جدید روی می‌آورد.

10) تفکر ارزش‌گرا. این تفکر، معیارگراست و از زاویه نگرش به معیارها، تصمیم‌گیری می‌کند. هدف عمده این تفکر، ارتقای سطح معماری فکر در کمک به شناسایی فرصت‌ها و تهدیدهای تصمیم است. شخص با این تفکر در تلاش است بر موقعیت‌هایی تمرکز ‌کند که به ارزش‌ها متناسب با روش‌های انجام امور اهمیت بنیادی ‌دهد.

11) تفکر پویا. این تفکر با چارچوب‌بندی پویا، نظام پدیده‌ها را شناخته و از آن برای مطالعه پدیده‌ها استفاده می‌کند. شخصی با این نوع تفکر، اجزاء و ویژگی‌های مهم پدیده را با وابستگی و همبستگی، شبکه‌سازی هدف‌محور کرده و تعاملات اجزاء را با ایجاد هم‌افزایی، ساختار بازخوردی و یکپارچه‌سازی، هدایت می‌کند و از تکه‌تکه‌نگری، خود را دور می‌سازد.

12) تفکر خطی (تحلیلی تجزیه‌مدار). شخص در این نوع تفکر، بر جزء‌نگری، تجزیه‌مداری، تک عامل‌بینی، برون‌بینی تاکید می‌ورزد.

13) تفکر غیرخطی. مطابق این تفکر، شخص تاکید بر کل‌نگری، هدف‌مداری، درون‌بینی، چند عاملی‌بینی و محیط‌سنجی دارد.

14) تفکر بصیرتی. این تفکر زائیدۀ خِرَدگرا بودن انسان است، لذا، شخص را به یافتن جهت، راه و تدابیر تازه در موضوع مورد مطالعه وادار می‌کند. این تفکر بر سازوکارهای انواع تفکر، سازوکار خود را ساخته و کار می‌کند. لذا، اشخاص در تفکر خود از مباحثه‌ها و تحلیل‌های منطقی میان پدیده‌ها بهره‌گیری کرده و ایده‌پروری می‌کنند. این نظرپروری جنبه نقادانه، تطبیقی، ارزیابی و راه‌یابی با شناخت نتایج کار دارد، لذا امور عقلانی از غیر عقلانی را شناسایی و در طبقات خاص خود قرار می‌دهد. در این کار، شخص از خِردَ انتقادی و هوشمندانه بهره‌گیری کرده تا با تفکیک حوزه‌ها به شناخت تله‌های احتمالی وآسیب‌ها پی ببرد‌.

15) تفکر راهبردی. این تفکر به فرآیند تفکر خلاق و چند سویه اشاره می‌کند که تحلیل‌گری چند زاویه‌ای برای شناخت و ادارۀ ایده‌ها است. این تفکر مهم دیدن چیزهایی است که دیگران نمی‌بینند. فرآیند تفکر راهبردی، جنبه ترکیبی داشته و واگراست. همین واگرایی، وسعت و بصیرت فکری را بالا می‌برد. خصیصه‌ ترکیبی آن عبارتند از: تحلیل‌گرایی، چندسویه‌بینی، خلاق بودن، ادراکی و نوآورانه.

16) تفکر هوشمندانه. شخصی که تفکر هوشمندانه دارد تاملی استدلالی و مبتنی بر تجربه دارد و از ساختار بازخوردی پیش و ‌نگرانه استفاده می‌برد. در این تفکر، شخص تمرکز بر چیزی می‌کند که باید آن را با دلیل به پذیرد و کاری را مطابق آن انجام دهد. لذا شخص توانایی فهمیدن ارتباط منطقی میان ایده‌ها، رفتارها و عملکردها را دارد، دلایل مرتبط و مهم را می‌شناسد، خطاهای استدلال را تشخیص داده و با تحلیل و تفسیر نتایج به تصمیم‌‌گیری می‌پردازد.

17) تفکرات رنگ‌گرا. هر رنگ، نوعی از حالات تفکر را در انسان، نشان می‌دهد. لذا گرایش انسان به نوع رنگ، طرز فکرکردن و بینایی خاصی را در وی به‌وجود می‌آورد. شش رنگ اصلی، ویژگی‌های خاص تفکر برای صاحب آن بشرح زیر بوجود می‌آورند.

     رنگ سفید: واقعیت‌گرا، بهره‌گیری از اطلاعات و ارقام

     رنگ سیاه: تفکرات منفی، قضاوت منفی و تظاهر به مخالفت

     رنگ زرد: تفکرات مثبت دارای گرمایی برای نیرو بخشیدن، روشنــایی و خوش بینی، فرصت‌های سازنده و مثبت

     رنگ قرمز: تفکرات احساسی و عاطفه‌گرا

     رنگ سبز: تفکر خلاق دارای انگیزه، حرکت، نوآوری و بــاروربودن

     رنگ آبی: تفکر جامع نگر، آرام و کنترل شده، توانایی مدیریت گروه

18) تفکر تحلیلی. خصوصیات این تفکر تکیه بر داده‌ها، حقایق، منطق و سودمندی کارها دارد. فردی با این تفکر، منطقی، واقع‌گرا، انتقادی، فنی و تخصصی، جزئی‌نگر و کمّی عمل می‌کند.

19) تفکر ترتیبی. در این تفکر، ساختار، جزئیات، اصول و برنامه‌ها ایفای نقش می‌کنند. فردی با این نوع تفکر، محافظه‌کارانه، ساخت‌یافته، ترتیبی سازمان‌یافته، جزیی‌نگر و اصولی و برنامه‌ریزی‌شده عمل می‌کند.

20) تفکر تخیلی. این تفکر مبتنی بر بینش، زمینه، آینده و نوآوری است. چنین فردی، دیداری و بَصری، کل‌نگر، شهودی، نوآورانه، مفهومی و تخیلی کار می‌کند.

21) تفکر تعاملی. در این تفکر، ارزش‌ها، نمادها، ارتباطات و احساسات، نقش‌آفرینی می‌کنند. چنین فردی، مردم‌گرا، تلاش‌گر، هیجانی، معنوی، احساسی و ارزشی عمل می‌کند.

22) تفکر برنامه‌گرا. این تفکر فراتر از واکنش به مسائل روزمره و بلندمدت است. فرصت‌ها، واقعیت‌های جدید برای خلق آینده است.

23) تفکر آینده‌گرا. این تفكر، توسعه روياهاي كاربردي از نتايجي است كه لازم است براي آينده خود، سازمان و جامعه انجام داد. رويابيني كاربردي تجسم آن چيزي است كه باید در آينده به آن دست يافت. خلق آينده مطلوب با شرح و توصيف و دستيابي به نتايجي به‌دست می‌آید كه ارزش افزوده دارند. پیش‌بینی بهتر آینده، نتیجۀ آمادگی ذهنی و نگاه دقیق‌تر و خوش‌بینانه‌تر به آینده است.

24) تفکر حال‌گرا. از این تفکر جنبۀ روتین داشته، در زندگی روزمره زیاد دیده شده و ازآن فراوان استفاده می‌شود. به راحتی می‌توان نمونه‌هایی از آن در الگوهای رایج فکر تشریح کرد مانند قوانین سرانگشتی، زوایای فکری و ذهنی برآمده از تجربه.

 انسان‌ها با هر یک از حالات تفکر، برای خود حاکمیت‌ یا حالت مرجح به‌وجود می‌آورند که این حالت، رجحان فکری(شناختی) می‌شود. اگر شخص ترکیبی از تنوع تفکر را به صورت منظومه‌ای در خود پرورش دهد سطح مهارت بالاتر و واکنش سریع از مزایای آن است. هر اندازه رجحان انسان در چند شیوه‌ از تفکر بیشتر باشد، قدرت و توانایی راهبری امور وی بیشتر می‌شود لذا فهم و درک افکار اشخاص گوناگون را خواهد داشت.

سوال: حال تفکر راهبردی و هوشمندانه را چگونه توصیف می‌کنید؟

پاسخ: باید اظهار داشت که عبور موفق از مسیر هشتگانۀ زیر تفکر را راهبردی می‌کند.  

1. پیش از گردآوری اطلاعات باید به دنبال یادگیری از محیط بود.

2. پیش از تامین نیازهای کشف شده باید به دنبال کشف نیازهای تامین نشده بود.

3. پیش از اهداف میانی باید به اهداف نهایی چشم داشت.

4. پیش از قابلیت‌سازی برای تولید باید به دنبال قابلیت‌سازی برای کسب مزیت در سرآمدی بود.

5. باید به کشف نیاز نهفته امور پرداخت و با برقراری بازخورد، از دستاوردهای آن یادگیری کرد.

6. با ایجاد چشم‌انداز به پیاده‌سازی آن در عمل، پرداخت.

7. به شناخت الگوی امور پرداخت.

8. در حرکت به سوی هدف، پیش از ایجاد سرعت باید به فکر شناخت و بهره‌گیری از راه‌های میان‌بر بود و توجه داشت که: برای برتری باید متفاوت بود و راه میان‌بر، در خلق قواعد جدید نهفته است.

تفكر هوشمندانه بر پايه نقدکردن است. نقدكردن در واقع پرسیدن سؤال و ارزیابی‌کردن است. البته نقادی‌کردن، به معنی زیر سؤال بردن و کم ارزش جلوه دادن چیزها نیست. گاهی نقادی برای تحلیل سازنده و ایجاد درک بهتر از آنچه که اتفاق افتاده است به کار می‌رود. نقد یعنی نه بی‌دلیل چیزی را پذیرفت و نه بی‌دلیل آن را رد کرد که انسان را بسوی حکمت سوق می‌دهد. اين تفكر تعاريفي بشرح زير دارد:

1. تفکر هوشمندانه، تفکري مبتني بر استدلال است که بر تصميم درباره انجام کاري يا باور به چيزي تاکيد مي‌ورزد.

2. تفکر هوشمندانه، تصميم به قبول يا قطع يک باور است.

3. اين تفكر، تفکري مبتني بر راهبردها و مهارت‌هاي شناختي است که احتمال دستيابي به بازده مطلوب را بالا مي‌برد.

4. تفکر هوشمندانه، توانايي پذيرش مسئوليت پيامدهاي تفکر خويش است.

5. اين تفکر، فرايندي عقلي و نظام‌دار است که طي آن، فرد به طور فعال و متبحرانه به مفهوم‌سازي، کاربرد، تحليل، ترکيب و ارزشيابي داده‌هاي گردآوري شده يا توليد شده مي‌پردازد و از طريق مشاهده، تجربه، تامل و استدلال به سمت باور و عمل پيش مي‌رود.

این تفکر، چهار ديدگاه را در خود جای داده است: 1) تفکر هوشمندانه، همان مهارت‌هاي عالي تفکر است. 2) تفکر هوشمندانه، همان فراشناخت است. 3) تفكر هوشمندانه، تكيه‌گاه جديد انديشه‌هاي نو و تازه است. 4) تفكر هوشمندانه، تيزبيني، زيركي در انديشه‌ورزي، صبوري و اخذ دستاورد تازه است.

  امّا صاحبان تفکر هوشمندانه، ويژگي‌هایی به این شرح دارند: 1) اهل تامل و بررسی هستند، 2) سعه صدر دارند، 3) آزاد انديش‌اند، 4) ارزش‌مدار هستند، 5) به شواهد و استدلال بها مي‌دهند، 6) بر دقت و روشني استدلال بها مي‌دهند، 7) بر دقت و روشني استدلال تاکيد مي‌ورزند، 8) از زاويه‌هاي متفاوتي به موضوع مي‌نگرند، 9) در صورتي که دلايلي براي تغيير موقعيت و موضع فکري خود بيابند، آنها را تغيير مي‌دهند، از روش‌هاي متفاوتي، چون سؤال پرسيدن، جدل، شناسايي و زير سؤال بردن فرض‌ها استفاده مي‌کنند، 10) تفکر هوشمندانه در برگيرنده شناسايي، تضارب آرا، ارزشيابي و بحث‌کردن است، 11) تفکر هوشمندانه مستلزم استنباط يا نتيجه‌گيري از يک يا چند گزاره است. براي انديشيدن هوشمندانه، لاجرم بايد معیارهای متنوع در تناسب با شیوه‌های انجام کارها در اختيار داشت.

  اصول. تفکر هوش‌مندانه، قائم به اصول زیر دارد:

 1) عقل، قوه تشخیص و فراهوشی برای توانایی شناخت و رفتار، اقدام و عمل شخص است که با قضاوت استثنایی در شرایط سخت، شخص را قادر می‌سازد با اطلاعات ناقص، تصمیم‌های منطقی را اخذ و نتایج مناسبی عرضه دارد.

 2) دل، ظرف انسان، عقل وی، معنابخش هویت و مرکز ثقل او و محل تعبیر، تفسیر، کیفیت قضاوت و دوازۀ ورودیه‌ها و خروجیه‌های ایشان است.

 3) هوش، جلوة استعدادهای خاص انسان است. عقل و حافظه از دریچة آن، خودنمایی می‌کند.

 4) حافظه، دستگاه دریافت‌کننده تصاویر، مفاهیم، داده‌ها، اطلاعات و نگهدارنده و بازپس‌دهنده آن‌ها است.

 5) ذهن، دستگاه بررسی‌کننده، تجزیه‌‌گر، نقشه‌کش و تحلیل‌کننده بر پایۀ نوع و کیفیت حافظه و هوش، است که با تفسیرکردن به نحوۀ رویارویی با رویدادها و جریان‌ها در زندگی، به انسان کمک می‌کند.

 6) هیجان، نیروی محرکۀ درونی انسان، برانگیزاننده و شکل‌دهندۀ شوق و اشتیاق برای افکار، رفتارها و عملکردهای ایشان است. این نیروی محرکه بر اثر تحریک و جوشش ذهنی، شور و شعف  در احساسات و عواطف و قلب انسان جلوه‌گری می‌کند. با ارزیابی قابلیت زیرکی، شعور، فهم و دوراندیشی می‌توان به قوة برانگیخته شدن شوق و تَحرُک نسبت به چیزی و کسب آگاهی از آن پرداخت.

 7) ایده، از منظر بینش، هیجان را انتقال می‌دهد لیکن، هیجان با کمک صدا، ایده را انتقال خواهد داد که صریح‌تر و قدرتمندتر می‌باشد.

 بنابراین، شخصی با تفکر هوش‌مندانه، تکیه بر این راهبردها دارد:  1) هدف‌گذاری و انعطاف‌پذیری؛ 2) آگاهی و اضطراب؛ 3) واقعیت‌گرایی و خوش‌بینی؛ 4) عمل‌گرایی و خارق‌العاده بودن؛ 5) هوشمند و هیجان‌گرا بودن و 6) زمان‌شناختی و خردورزی.

در نهایت، زندگی را باید یک کلاس درس بزرگ تلقی کرد و همواره برآموختن از آن مبادرت ورزید، امّا چه چیزی را آموخت و از چه چیزی فاصله گرفت و آن را دور انداخت. در این امر باید از کتاب این کلاس یعنی قرآن مجید، استفاده کرد که کتاب راهنما و هادی برای سعادت انسان‌ها و جوامع است.

مصاحبه: علی کاویانی، دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق عمومی دانشگاه شهید بهشتی

افزودن نظرات