صفحه اصلی
سرمایه‌ ما دانشجویان علاقه‌مند و توانایی هستند که هیچ جای‌گزینی ندارند/ علوم اعصاب شناختی به عینی کردن فرآیندهای انتزاعی علوم انسانی و اجتماعی کمک می‌کند
  • 8705 بازدید

دکتر وحید نجاتی در گفت‌وگو با روابط عمومی دانشگاه شهید بهشتی:

سرمایه‌ی ما دانشجویان علاقه‌مند و توانایی هستند که هیچ جای‌گزینی ندارند/ علوم اعصاب شناختی به عینی کردن فرآیندهای انتزاعی علوم انسانی و اجتماعی کمک می‌کند

 

دکتر وحید نجاتی استاد گروه روان‌شناسی دانشکده‌ روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه شهید بهشتی است. ایشان در زمینه علوم اعصاب شناختی صاحب تخصص‌‌اند، بیش از چهارصد مقاله منتشر نموده‌ و دست به تألیف و ترجمه‌ی کتب متعددی زده‌اند. از میان کتب تألیفی ایشان می‌توان به ‘’Principles of Cognitive Rehabilitation” در انتشارات الزویر و «دست‌نامه‌ی جامع توان‌بخشی شناختی در اختلالات تحولی» اشاره کرد. از طرف روابط عمومی دانشگاه شهید بهشتی با این استاد شاخص گفت‌وگویی انجام شده است که می‌توانید ذیلاً مطالعه نمایید.

 

  • جهت ورود به بحث، از انتخاب شما به‌عنوان پژوهشگر برتر در «بیست‌وسومین دوره‌ی جشنواره‌ی تجلیل از پژوهشگران، فناوران و نوآوران کشور در سال 1401» آغاز می‌کنیم. تخصص شما حوزه‌ی علوم اعصاب شناختی است. چه شد که این رشته از علم را انتخاب کردید؟

به‌نام خدا. علوم اعصاب شناختی علمی بینارشته‌ای است و افراد از گرایش‌های مختلف پزشکی، علوم انسانی و مهندسی می‌توانند به این رشته ورود پیدا کنند. بنده بر اساس پیشینه‌ای که در علوم توان‌بخشی داشتم، وارد این رشته شدم و به‌تبع آن پیشینه، هدف خود را ارزیابی و تقویت کارکردهای شناختی مغز تعریف کردم؛ در واقع با روی‌کرد تقویت کارکردهای شناختی وارد شدم و پیش‌نیاز تقویت نیز ارزیابی است. دانش پیشین من در علوم توان‌بخشی کمک کرد تا بتوانیم ابزارهایی را برای سنجش و تقویت کارکردهای شناختی مغز طراحی کنیم و به‌مدد دانشجویان بسیار توان‌مند دانشکده‌ی روان‌شناسی، بتوانیم اثربخشی این ابزارها را در گروه‌های مختلف اختلالات، به‌ویژه اختلالات مرتبط با کودکان و اختلالات عصب‌تحولی، بسنجیم.

  • انتخاب شما به‌عنوان پژوهشگر برتر نیز ناشی از فعالیت‌های شما در همین زمینه بوده است؟

البته اگر این پرسش را از کسانی که دست به انتخاب زده‌اند بپرسید، احتمالاً بهتر می‌توانند پاسخ دهند (با خنده). با این حال، قاعدتاً انتخاب بر اساس انتشارات، کارهای پژوهشی، کتب و مقالاتی است که افراد در آن حیطه‌ی خاص دارند.

  • اگر بخواهید به مهم‌ترین یافته‌های خود در این حوزه، که چندین سال است در آن مشغول به فعالیت می‌باشید، اشاره کنید، چه عناوینی را ذکر می‌کنید؟

ما در ارزیابی شناختی و مهم‌تر از آن، در توان‌بخشی  شناختی،  برنامه های تقویتی متعددی طراحی کرده‌ایم. در این نقطه لازم است که در مورد ماهیت یک بسته‌ی تقویت توضیح دهم. در یک بسته‌ی تقویت یک کارکرد خاص شناختی، هم‌چون توجه، حافظه یا کنترل هیجان، بر اساس مدل زیربنایی که آن سازه‌ی شناختی دارد، تکالیفی پیشرنده و متنوع طراحی  می­کنیم تا آن سازه‌ی شناختی را تقویت کند. مثالی فیزیکی می‌زنم تا فرآیند قیاس به بازنمایی کمک کند. برای نمونه، همان گونه که هر عضله‌ی بدن تمرینی خاص برای تقویت نیاز دارد، هر فرآیند شناختی نیز، بر اساس مدل زیربنایی خویش، می‌تواند با تکلیف‌هایی خاص مورد تقویت قرار گیرد. ما تکالیف متعددی را برای تقویت سازه‌ی شناختی هدف طراحی می‌کنیم. پس از طراحی، این تکالیف در بسته‌های مختلف قرار می‌گیرند. این بسته‌ها اشکالی مختلف دارند؛ به‌نحوی که در برخی نرم افزاری  در برخی قلم و کاغذی و در برخی حرکتی‌اند. ساز و کار تکلیف بر این اساس طراحی می‌شود. برای مثال، اگر رایانه­ای باشد، برنامه‌ای برای آن نوشته می‌شود که ارائه و ثبت عملکرد هوشمند شود، پس از این که صحت و اعتبار محتوایی این تکلیف را به‌وسیله‌ی متخصصان  بررسی کردیم، در گروهی اثربخشی این مداخله رابا استفاه یک کار آزمایی بالینی بررسی می­کنیم. برای هر بیست بسته‌ی تقویت شناختی که داشته‌ایم، این مسیر را طی نموده‌ایم. این مسیر تقریباً چهارده سال به‌طول انجامیده است. برای برخی از بسته‌های تقویت شناختی ما ، هم‌چون بسته‌ی تقویت «حافظه و توجه آرام»، حدود چهل‌وپنج مطالعه‌ی RCT انجام شده است.

برخی مطالعات به‌وسیله‌ی خود ما انجام شده است و برخی دیگر به‌دست همکاران ما در دانشگاه‌های دیگر صورت گرفته است؛ این مسیر به این‌جا ختم نشد. پس از این که اثربخشی بسته‌ها نمایان گشت، درمانگران فعالی که در کلینیک کار می‌کردند را دعوت کردیم و آموزش دادیم. تا امروز حدود پانزده دوره‌ی آموزشی برای آن‌ها برگزار شده است. این درمانگران بالغ بر 350 دانش­آموخته می‌باشند که در کل کشور حضور دارند و با این بسته‌های طراحی‌شده بیمار می‌بینند. به‌عبارتی، ما هشتاد کلینیک فعال داریم که با این ابزارهای توان‌بخشی شناختی تجهیز شده‌اند و درمانگران این مداخلات را برای بیماران خود استفاده می‌کنند. از سال 1399، نسل سوم ابزارهای خود را توسعه دادیم. نسل یکم و دوم نسلی بود که آفلاین بود. در نسل سوم پلتفرمی را طراحی کردیم که تمام این بسته‌ها روی آن قرار گرفت. در حال حاضر، تمامی برنامه های ارزیابی و تقویت شناختی (بیش از 400 اپلیکیشن) قابلیت اجرای برخط دارند. پس از شیوع کرونا نیز یک اپلیکیشن بیمار هم طراحی کردیم تا امکان ارزیابی و یا توان‌بخشی شناختی از راه دور نیز برای تمامی بسته‌ها فعال شود. این پلتفورم کاربرانی از هشت کشور دارد و 150 درمانگر بر روی پلتفورم فعالیت می­کنند و حدود 500 هزار کاربر دارد.

  امروزه به‌جرأت می‌توانم بگویم که این مجموعه قوی‌ترین مجموعه ارزیابی و تقویت شناختی از نظر تنوع ابزاها و امکان ارزیابی و تقویت از راه دور در دنیا است. پیش‌تر نیز از tele-training استفاده شده است، اما به این صورت بوده است که بیمار مداخله شناختی­ای را دریافت می‌کرده است و آن را در خانه انجام می‌داده است. به‌عبارت دیگر، درمانگر بر بیمار نظارتی نداشته است. اما در پلتفرم ما، بیمار و درمانگر همدیگر را پلتفرم پیدا می‌کنند و، غیر از ارتباط صوتی و تصویری معمول، درمانگر بر اساس نیاز، پیشرفت و تعامل با بیمار دسترسی به محتوای جلسه‌ی مداخله را برای بیمار آزاد می‌کند. حدود دو سال است که وضعیت pilot فعال شده است و در حال کار کردن است. در حال حاضر صدوپنجاه درمانگر فعال در پلتفرم حضور دارند. این افراد بیماران را از هشت کشور جهان دیده‌اند. البته بیماران همگی ایرانی‌اند، منتهی برخی در خارج از کشور حضور دارند. در این پلتفرم، که کرتکس(CORTEX) عنوان گرفته است، ما بسته‌هایی هوشمند در پلتفرم تعریف کرده‌ایم که به این طریق فرد خود می‌تواند ارزیابی شود و مداخله را دریافت دارد. برای افرادی که جهت ارتقا به این پلتفرم نیاز دارند یا احتیاج به درمانگر برای مداخله کم‌تر است، توصیه‌ی ما استفاده از این پکیج‌های هوشمند است تا افراد خود در پلتفرم ارزیابی شوند و مداخله را دریافت دارند.

  • به نظر پروژه‌ی گسترده و دامنه‌داری است. تا چه حد از این پروژه و برنامه‌های آن حمایت می‌شود؟ سیاست‌گذاران تا چه حد از این حیطه درک درستی دارند؟ برای این‌که دامنه‌ی امر گسترده‌تر شود، چه الزاماتی وجود دارد؟

البته من عادت ندارم گله کنم. اما واقعیت آن است که ما طی این چهارده سال که حدود بیست بسته را طراحی نموده‌ایم و بالغ بر چهارصد مقاله‌ی مبتنی بر آن نشر داده‌ایم (به‌نحوی این مقالات کار سنجش اعتبار این ابزارها است و اثربخشی آن را نشان می‌دهد)، حتی 1 ریال بودجه‌ی دولتی دریافت نکرده‌ایم. البته من با دید مثبت به این مسأله نگاه می‌کنم، اگر ما حمایتی کلان داشتیم، این ابزارها مسیر توسعه‌ی خویش را به این خوبی پیدا نمی‌کردند. اما از بعدی دیگر، هزینه‌هایی که ما برای طراحی این ابزارها دادیم قابل توجه است. بخشی از این مشکلات با همت عالی دانشجویان و با علاقه‌ای که داریم رفع می‌شود و کار پیش می‌رود. بخشی ازاین هزینه‌ها از محل اشتراک کاربران تامین شده است. ما مجموعه‌ای در مرکز رشد دانشگاه شهید بهشتی (واقع در پارک علم و فناوری) داریم که ابزارها را به درمانگران ارائه می‌دهد.

در مورد پرسش شما در باب حمایت اقتصادی برای طراحی، پاسخ من منفی است. متأسفانه برخی ابزارها خارجی‌اند و قفل‌هایشان شکسته شده، اما در ایران استفاده می‌شوند. وقتی صحبت از یک ابزار درمانی می‌کنید، باید آن را بومی‌سازی کنید. نمی‌توانید ابزاری را با دستورالعمل انگلیسی در برابر فرد بگذارید و بگویید: «منظور دستورالعمل این است.». قرار نیست محرک‌ها به زبان خارجی باشند (منظور از محرک‌ها اطلاعاتی است که در برنامه‌ها تعبیه شده و فرد باید به آن‌ها پاسخ دهد). واقعیت آن است که بیش‌تر آن ابزارها در کشور ترویج شده‌اند و افرادی که از حمایت دولتی برخوردار بوده‌اند، یعنی رقبای ما، بیش‌تر از ابزارهای خارجی استفاده کرده‌اند. در واقع آن‌ها برنامه‌های قفل‌شکسته دارند و همان را هم ترویج می‌کنند. البته باید تکرار کنم که من به این مسأله به فال نیک می‌نگرم. شاید اگر ما نیز حمایت‌های کلان دولتی داشتیم، مسیر را با این سلامت طی نمی‌کردیم؛ مسیری که به‌صورت بسیار موفق طی شد و هر چند زمان آن طولانی بود، اما این تعداد ابزار توسعه پیدا کرد. شاید این راه با حمایت‌های دولتی طی نمی‌شد.

  • وضعیت کشور ما از حیث پژوهش‌هایی که در رشته‌ی علوم اعصاب صورت گرفته است، به چه نحوی است؟ آیا می‌توانیم خود رااز حیث ادبیات تولیدشده، از سردمداران این رشته بدانیم؟ چه ضعف‌ها و کاستی‌هایی در این مسیر وجود دارد؟

اجازه بدهید پاسخ این پرسش را به دو بخش تقسیم کنم؛ در مورد بخش نخست معمولاً زیاد صحبت می‌شود. کشور ما از نظر سرمایه‌گذاری در زمینه‌ی علوم اعصاب و به‌طور کلی، دیگر زمینه‌های علوم، با دیگر کشورهای منطقه مقایسه می‌شود. این مقایسه، به ‌نظر من، مقایسه‌ای منطقی است، اما راه به جایی نمی‌برد. این که دائماً بخواهیم وضعیت عربستان سعودی و دیگر کشورهای منطقه را از منظر سرمایه‌گذاری علمی بررسی کنیم و بگوییم کشور ما این میزان سرمایه‌گذاری را ندارد، سخنی نومیدکننده است که وجود دارد و معمولاً هم به‌کرات به آن اشاره می‌شود. نکته‌ای که من می‌خواهم بدان اشاره کنم، سرمایه‌ای است که ما داریم و دیده نمی‌شود و اگر هم پیش‌رفتی وجود دارد، به‌خاطر این سرمایه است، نه به‌دلیل حمایت‌ها. این سرمایه نیروی انسانی توان‌مند بسیار علاقه‌مند ما است. ما دانشجویانی بسیار علاقه مند داریم که بدون انتظار مالی و صرفا برای توسعه توانایی های خود تمایل به همکاری پژوهشی دارند. من فکر می‌کنم این سرمایه هیچ جای‌گزینی ندارد. اگر ما بخواهیم این رشته و باقی رشته‌های علم را در کشور توسعه دهیم، باید قدر این نیروی انسانی ارزش‌مند را بدانیم. من نمی‌خواهم از کلمه‌ی «ارزان» استفاده کنم، اما واقعیت این است که این نیرو، به‌نسبت ارزشی که دارد، برای ما به‌شدت در دست‌رس است. باید قدر این نیروی انسانی را دانست و برای آن برنامه داشت. این نیروی انسانی تنها مغزی متفکر می‌خواهد که برنامه‌ای برای هدایت انرژی وی تنظیم کند. اگر ما بتوانیم انرژی این نیروهای انسانی علاقه‌مند را هدایت کنیم و چهارچوبی در نظر بگیریم تا کار پراکنده نباشد و در خطی مشترک پی گرفته شود، می‌توانیم منشاء اثری مطلوب باشیم.

در نظر بگیرید هر استاد چند پایان‌نامه در طول بازه‌ای ده یا بیست‌ساله دارد؟ اگر بتواند این دانشجویان را در راستایی مشخص حمایت کند، چه میزان کار پژوهشی تولید می‌شود؟ این کارهای پژوهشی با حداقل هزینه قابل اجرا است. فرض کنید در بازه‌ای ده‌ساله، استادی پنجاه پایان‌نامه را هدایت می­کند. اگر می­خواستیم برای این حجم کار یک کلان پروژه تعریف کنیم، چه هزینه‌ای باید درخواست می­دادیم؟ در واقع بخش عمده هزینه، به خصوص در رشته­های بدون نیاز به تجهیزات و مواد،  این کلان پروژه پیشاپیش توسط دانشگاه با تامین نیروی انسانی فراهم شده است. پس آن‌چه نیاز است، برنامه‌ی پژوهشی است که با این نیروی انسانی ارزش‌مند قابل اجرا است.

  • آیا آکادمی‌های ما، هم از منظر سیاست‌گذاران علمی و هم از منظر اساتید دانشگاه، آمادگی این کار را دارند؟ آن‌ها تا چه حد خود را موظف به این کار می‌کنند؟ آیا این جریان شکل گرفته است و این دغدغه وجود دارد، یا امری است که صرفاً مد نظر شما است؟

قطعاً همکاران عزیز ما در دانشگاه همگی خطی پژوهشی را دنبال می‌کنند. اگر پرسش شما در باب بایسته‌های عمل‌کرد دانشگاه است، باید گفت دانشگاه، می­تواند تسهیل گری خوبی در این فرایند با تنظیم آیین نامه­های ارزیابی مبتنی بر عملکرد رشته ها، تخصیص­های ظرفیت مبتنی بر دستاورد برای اساتید و تشویق تجاری­سازی داشته باشد. در مورد آمادگی همکاران ما، قطعا تمام تلاش همکاران عزیز ما به ثمر رسیدن تلاش های علمی شان است. منتها اگر بخواهیم به تنوع تمایلات احترام بگذاریم، شاید همه حلقه­های این زنجیره، شامل ساخت، پژوهش، تدریس و ترویج، و تجاری سازی، توسط یک فرد بافته نشود. این مساله را می­توان با گروه های کاری و برنامه های کلان و تعدیل انتظارات دانشگاه در هر مورد از همکاران حل کرد. ا

  • در ابتدای سخنان خود به ویژگی بینارشته‌ای علوم اعصاب نیز اشاره کردید و از تأثیرات آن گفتید. علوم اعصاب چه نوآوری‌هایی در حیطه‌ی علوم مختلف و، به‌شکل خاص، علوم انسانی پدید آورده است؟ تفاوت علوم انسانی پس از یافته‌های علوم اعصاب با علوم انسانی پیش از آن چیست؟ چه یافته‌هایی وجود داشته است و چه آینده‌ای در پیش است؟

سؤال خوبی است. علوم انسانی روش‌شناسی خویش را دارد و صاحب سابقه‌ای طولانی است و دستاوردهای کنونی علوم انسانی محصول این روش شناسی است. علوم اعصاب روشی تجربی را به روش های مطالعه علوم انسانی اضافه می‌کند. این اضافه شدن روی‌کرد تجربی به علوم انسانی کمک می‌کند تا پدیده‌های اجتماعی را صرفاً توصیف نکند یا فقط با هم‌بستگی به آن‌ها نپردازد، بلکه بتواند آن‌ها را تحلیل کند و آن‌ها زا تعدیل کند و تغیر دهد. ما می‌توانیم  زیرساخت عصب‌شناختی هر پدیده‌ی اجتماعی را مستقل از فرآیندها و برایندهای آن مورد مطالعه قرار دهید. این تحلیل و فروکاهی، کمک می‌کند که بتوانیم تغییر ایجاد کنیم و دست به مداخله و اصلاح بزنیم. تغییری که می‌تواند علوم اعصاب در علوم انسانی اجتماعی بگذارد، همین روی‌کرد تجربی است.

اگر بخواهم به خاستگاه این علم اشاره کنم می­توان به روانشناسی اجتماعی و علوم اعصاب شناختی اشاره کرد.  در روانشناسی اجتماعی،  محیط رفتار آدمیان را تشکیل می‌دهد. آزمایش‌هایی نیز از سوی روان‌شناسان اجتماعی با این روی‌کرد انجام می‌گرفت و بر همین مبنا بود که افراد مختلف در محیط‌های گوناگون، رفتارهای متفاوتی دارند. از سوی دیگر،  علوم اعصاب شناختی بر این باور است که مغز رفتار را کنترل می‌کند که مستقل از محیط است. این ساختار مغزی است که مؤثر است. شاید بتوانیم این دو روی‌کرد را دو والدی بدانیم که فرزند آن‌ها علوم اعصاب شناختی اجتماعی است. ما می‌گوییم این ساختار مغزی در این محیط این رفتار را از خود بروز می‌دهد. وقتی ما می‌گوییم در موقعیت‌های خاص ساختارهای مغزی و عمل‌کردهای شناختی خاص چگونه صورت می‌گیرند، عملاً از هر دو علم وام گرفته‌ایم. اگر بخواهم سخن خود را در یک جمله جمع‌بندی کنم، باید بگویم علوم اعصاب به عینی کردن فرآیندهای انتزاعی علوم انسانی و اجتماعی کمک می‌کند.

  • معروف است که می‌گویند حکم به موضوع تعلق می‌گیرد. در علوم اعصاب موضوع انسان و فرآیندهای مغزی او است. علوم اعصاب در حیطه‌ی علوم اجتماعی، که به نظر پیچیدگی بیش‌تری دارد و عواملی که اجتماع را شکل می‌دهند پیچیده‌تر می‌باشند، چه میزان توانا است؟ به‌تعبیر شما، این «تقلیل»، هر چند موضوع را کوچک‌نمایی می‌کند تا بتواند به مسأله بپردازد، اما آیا واقعاً موفق هم می‌شود و می‌تواند حق مطلب را ادا کند؟

اجازه بدهید بگوییم "حکم متعلق به حاکم است". تمام این "پیچیدگی" هایی که فرمودید برخاسته از مغز است.  شما نمی­‌توانید پدیده‌های اجتماعی را بدون کنشگران آن مطالعه کنید. پیچیدگی پدیده­‌ها و کثرت کنش­گران نباید موجب مطالعه مستقل از منشاء آنها شود.

علوم اعصاب با ارائه بینشی در مورد ساز و کارهای های عصبی نهفته در فرآیندها و رفتارهای مختلف اجتماعی، نقش مهمی در مطالعه پدیده های اجتماعی پیچیده ایفا می کند. با بررسی ساختار، عملکرد و اتصالات مغز، دانشمندان علوم اعصاب می توانند درک عمیق تری از نحوه درک، پردازش و تعامل افراد در زمینه های اجتماعی به دست آورند.  به عنوان مثال علوم اعصاب فرآیندهای عصبی اساسی تصمیم‌گیری اجتماعی از جمله همکاری، اعتماد و انصاف را بررسی می‌کند. با بررسی فعالیت مغز در طول تعاملات اجتماعی و بازی های اقتصادی، محققان می توانند مناطق مغزی مرتبط با پردازش پاداش، قضاوت های اخلاقی و هنجارهای اجتماعی را شناسایی کنند. چنین مطالعاتی بینش هایی را در مورد اینکه افراد چگونه انتخاب های اجتماعی می کنند و چگونه این انتخاب ها تحت تأثیر مکانیسم های عصبی قرار می گیرند، ارائه می دهد. علاوه بر شناخت پدیده­های اجتماعی، علوم اعصاب امکان تغییر هنجارهای اجتماعی را نیر فراهم می­کند. به عنوان مثال تحقیقات علوم اعصاب شناختی می تواند دانشی در مورد مکانیسم ها و فرآیندهای اساسی ایجاد کند که به هنجارهای اجتماعی کمک می­کند. یافته‌های علوم اعصاب شناختی را می‌توان برای اطلاع از توسعه مداخلات و سیاست‌هایی با هدف ارتقای تغییرات اجتماعی مثبت استفاده کرد. به عنوان مثال، تحقیق در مورد سوگیری‌های شناختی و فرآیندهای تصمیم‌گیری می‌تواند مداخلاتی را که برای کاهش تعصب، تبعیض، یا کلیشه‌سازی طراحی شده‌اند، آگاه کند. با اجرای مداخلات مبتنی بر شواهد، ممکن است بتوان هنجارهای اجتماعی موجود را به چالش کشید و رفتارهای فراگیرتر و عادلانه تر را ترویج کرد. یافته های علوم اعصاب شناختی، زمانی که به طور مؤثر ارتباط برقرار کنند، می توانند بر ادراک عمومی تأثیر بگذارند و نگرش های اجتماعی را شکل دهند. با ارائه شواهد علمی و توضیح مبنای عصبی برخی رفتارها یا پدیده های اجتماعی، علوم اعصاب شناختی می تواند به چالش کشیدن عقاید از پیش تعیین شده و ارتقای درک آگاهانه تر و دقیق تر کمک کند. این به نوبه خود می تواند بر هنجارهای اجتماعی در طول زمان تأثیر بگذارد.

  • اگر پژوهش، کتاب یا مقاله‌ای در دست انتشار دارید، بفرمایید.

 ماه گذشته یکی از کتب ما، که حاصل حدود هفت یا هشت سال فعالیت پژوهشی بوده است و با بحث پیشین نیز بی‌ارتباط نبوده، باعنوان «Principles of Cognitive Rehabilitation» در انتشارات Elsevier به چاپ رسید. من سعی کردم در این کتاب اصول توان‌بخشی شناختی را مطرح کنم. واقعیت آن است که مطالعات توان‌بخشی شناختی که اثربخشی آن را نشان داده، به اندازه‌ی همان مطالعاتی است که این اثربخشی را رد نموده است. ریشه‌ی این مسأله در آن است که بسیاری از برنامه‌های مداخله‌ای بدون در نظر گرفتن اصول و به‌وسیله‌ی افراد غیرمتخصص ارائه شده است. ما سعی کرده‌ایم در پنج محور (اصول اولیه، اصول مرتبط با درمانگر، اصول مرتبط با بیمار، اصول مرتبط با فرآیند و اصول مرتبط با برنامه) اصول مرتبط با توان‌بخشی شناختی را درج کنیم. در این حیطه، کتابی که بتواند به علاقه‌مندان کمک کند همین کتاب است.

  • به‌عنوان سخن آخر، اگر نکته‌ای مغفول مانده است، بفرمایید.

از فرصتی که برای بنده به وجود آوردید متشکرم. سخن آخر من با دانشجویان است- دانشجویان علاقه‌مندی که ما در دانشگاه آن‌ها را می‌بینیم. پیشنهاد من آن است که علاقه‌ی خود را پیدا و دنبال کنند. یکی از مسائلی که دانشجویان با آن مواجه‌اند، رشته‌ای است که در آن مشغول به کار و فعالیت‌اند. بعضاً می‌گویند که این رشته مورد علاقه‌ی من نیست. واقعیت این است که رشته تحصیلی الزاما تعیین کننده زمینه فعالیت نیست. در آزمایشگاه ما دانشجویانی از رشته‌های مختلف حضور دارند و همه با هم کار می‌کنیم. زمینه‌ی علوم شناختی و علوم اعصاب حیطه‌ای است که شما با هر رشته‌ای می‌توانید به آن وارد شوید. من فکر می‌کنم این بستر زمینه‌ی بسیار مناسب و آینده‌داری است. در هر رشته‌ای که مشغول هستید، من شما را دعوت می‌کنم که پژوهش‌های علوم اعصاب را مطالعه و دنبال کنید. هم علوم اعصاب وامدار متخصصین رشته­های دیگر است و هم افراد سرآمد رشته­های مختلف با رویکرد عصب شناختی به مساله خود نگاه کرده اند.  قطعاً با همان تخصصی که در رشته‌ی خود دارید، می‌توانید یک پژوهشگر موفق علوم اعصاب  باشید.

مصاحبه: علی کاویانی، دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق عمومی دانشگاه شهید بهشتی

 
افزودن نظرات